سازوکار مجمع گزینشگران در انتخابات آمریکا و بررسی عیوب و نواقص آن

نحوه عملکرد سیستم «مجمع گزینشگران»

قبل از پرداختن‌ به عیوب و نواقص سیستم انتخاباتی آمریکا بر مبنای مجمع گزینشگران می‌بایست به‌طورکلی ساختار و نحوه کار آن را توضیح دهیم. به طور خلاصه نحوه عملکرد این سیستم بدین‌گونه است که مردم به افرادی رأی می‌دهند که آن افراد به رئیس‌جمهور رأی می‌دهند. در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا، مردم مستقیماً به نامزد ریاست‌جمهوری مدنظر خود رأی می‌دهند؟ باید بگوییم که نه کاملاً این‌طور نیست. در ظاهر، مردم نام یک نامزد را روی برگه رأی خود می‌نویسند (البته بعلاوه نام معاون او). اما درواقع نمی‌توان انتخابات آمریکا را یک انتخابات دموکراتیک و کاملاً عمومی در نظر گرفت‌.

چیزی که در عمل اتفاق می‌افتد این است که آرا بر اساس سیستمی مبنی بر نظر جمعی از «انتخاب‌کنندگان» محاسبه می‌شوند که این انتخاب‌کنندگان به‌عنوان نماینده مردم آمریکا در نظر گرفته می‌شوند؛ هرچند ابهاماتی هم در خصوص نسبت تعداد این نمایندگان انتخاب‌کننده در مقایسه با نسبت جمعیت و گروه‌های مختلف مردم آمریکا وجود دارد.

سیستم انتخاباتی آمریکا

درواقع هر ایالت تعداد معینی انتخاب‌کننده دارد که به نحو زیر تقسیم‌بندی می‌شوند:

  • دو انتخاب‌کننده، به نمایندگی از دو عضو سنا
  • یک انتخاب‌کننده به‌ازای هر عضو مجلس نمایندگان (که تعداد آنها بر اساس جمعیت هر ایالت تعیین می‌شود که در زیر توضیح داده شده است).

در مجموع 538 انتخاب‌کننده در کل آمریکا تعیین می‌شوند:

  • 100 انتخاب‌کننده برای سناتورها
  • 435 انتخاب‌کننده برای نمایندگان ایالت‌ها
  • 3 انتخاب‌کننده برای ناحیه کلمبیا

در این میان، عدد 435 ثابت می ماند، اما هر 10 سال یکبار، پس از سرشماری ملی و محاسبه مجدد جمعیت ایالت‌ها تعداد نمایندگان انتخاب‌کننده هر ایالت تغییر می‌کند.

انتخاب‌کنندگان چه کسانی هستند؟

انتخاب‌کنندگان نمایندگان و یا سناتورهای ایالتی نیستند. در واقع حزب افراد مدنظر خود را به‌عنوان انتخاب‌کننده معرفی می‌کند. معمولاً این افراد فعالان قدیمی حزب، صاحب‌منصبان، شخصیت‌های بانفوذ حزبی و یا تأمین‌کنندگان مالی احزاب هستند. نکته مهم اینکه هیچ‌گونه انتخاباتی برای تعیین این افراد صورت نمی‌گیرد.

انتخاب‌کنندگان چگونه رأی می‌دهند؟

این افراد به هر کسی که به نظرشان بیشترین آرا را در ایالت (و بر اساس محاسبات آنها تقریباً در همه ایالت‌ها) به دست می‌آورد رأی می‌دهند.

مجمع گزینشگران آمریکا

در انتخابات، هر ایالت تمام آرای خود را شمرده و اعلام می‌کند. اکثریت آرا انتخابات به سود هر نامزدی که باشد، گزینشگران هم همگی باید به همان نامزد رأی دهند، در غیر این صورت تحت عنوان «گزینشگر خائن» محکوم و مورد بازخواست قرار می‌گیرند؛ بنابراین، به‌ عنوان‌ مثال، اگر مانند پیش‌بینی‌های انتخابات 2020، در تگزاس 50٪ از رأی‌دهندگان به نامزد جمهوری‌خواه، و 49٪ به نامزد دموکرات (1٪ بلاتکلیف) رأی دهند، تمام 38 رأی مجمع گزینشگران تگزاس باید به سبد محبوب‌ترین نامزد در ایالت( با اختلاف 1 درصد) ریخته شود، حتی اگر این به معنی عدم توجه به آراء حدود نیمی از جمعیت کل ایالت باشد. درحقیقت در این سیستم «همه چیز به برنده می‌رسد» و نامزدی که حتی یک درصد بیشتر از رقیبش رأی بیاورد تمام آرا را به دست آورده است.

تنها 2 استثنا در سیستم فوق مبتنی بر «همه چیز به برنده می‌رسد» وجود دارد، که موارد ایالت مین و نبراسکا هستند. در این ایالت‌ها یک سیستم خاص وجود دارد که در آن دو انتخاب‌کننده (گزینشگران به نمایندگی از سناتورهای ایالت) به محبوب ترین نامزد در کل کشور رأی می‌دهند و یک گزینشگر هم نماینده اکثریت آرای مردمی ایالت است. کلرادو در سال 2004 تلاش کرد که چیزی مشابه این سیستم را اجرا کند، اما رأی‌دهندگان آن را رد کردند.

در مجموع نامزدی که 270 رأی مجمع گزینشگران را به دست آورد – که یک رأی بیشتر از نصف 538 رأی مجمع گزینشگران است – پیروز انتخابات ریاست‌جمهوری می‌شود.

چرا مجمع گزینشگران تشکیل شد‌؟

درک اینکه چرا چنین مجمعی از ابتدا تشکیل شد، مهم است. اصلاً چرا تدوین‌کنندگان قانون اساسی و اصلاح‌کنندگان آن از ابتدا این مجمع را ایجاد کردند؟ آیا رأی مستقیم مردم از اول مطرح بود؟ در پاسخ باید گفت: بله، انتخاب مستقیم توسط مردم یکی از گزینه‌ها بود… اما رهبران آمریکا آن را از همان ابتدا کنار گذاشتند و به‌جای آن، تشکیل یک مجمع که کار اصلی را انجام بدهد را مدنظر قرار دادند. زیرا آنها به دلایل مختلف به این نتیجه رسیدند که اینها ایده خوبی نیستند.

تدوین‌کنندگان قانون اساسی آمریکا در واقع در خصوص یافتن‌‌ شیوه انتخاب رئیس‌جمهور با نظرات و مجادلات فراوانی روبه‌رو بودند. برخی می‌گفتند که کنگره باید رئیس‌جمهور را انتخاب کند. برخی گفتند که سنا باید به ایالت‌ها بدون درنظرگرفتن‌ بزرگی و کوچکی آنها حق رأی برابر بدهد؛ برخی گفتند انتخاب مستقیم توسط مردم بهترین شیوه است. در نهایت سیستم مجمع گزینشگران راه میانه‌ای بین همه این نظرات مختلف بود.

در آن زمان برخی اعتراضات به پیشنهادات بالا بدین صورت بیان شده بود:

انتخاب رئیس‌جمهور توسط کنگره یا سنا: ایجاد فرصت به‌شدت مناسب برای فساد.  

انتخاب با رأی مستقیم مردم: آنها فکر می‌کردند که رأی‌دهندگان قرن هجدهم ناآگاه و بی‌سواد هستند، به‌ویژه در مناطق روستایی و دوردست. بعلاوه، آنها می‌ترسیدند که ایجاد یک «موج دموکراتیک» شدید در آن زمان کشور را به بیراهه هدایت کند، و سوم اینکه نظر آنها این بود که انتخاب یک رئیس‌جمهور پوپولیست با رأی مستقیم مردم، حجم زیادی از قدرت را در اختیار او قرار می‌دهد که خطرناک است. در نهایت اینکه انتخاب به‌واسطه رأی مستقیم مردم باعث می‌شد برده‌داران آمریکایی از حقوق و امتیازات خود محروم شوند و برده‌داران بیچاره از این بابت ناراحت بودند!

برده‌داران و توافق‌نامه «سه پنجم»

نکته جالب اینکه برده‌داری نقش مهمی در تأسیس مجمع گزینشگران داشته است. در بیان مشکلات سیستم مجمع گزینشگران در انتخابات آمریکا اغلب از توصیف «ایالت‌های بزرگ در مقابل ایالت‌های کوچک» استفاده می‌شود. اما در زمان تدوین قانون اساسی، این چالش بیشتر در مورد «ایالت‌های شمالی در مقابل ایالت‌های جنوبی» و از این نظر به طور خاص در مورد جمعیت شهروندان آمریکایی و بردگان بوده‌ است.

در یک سیستم انتخاباتی مستقیم، ایالت‌های جنوبی حامی برده‌داری می‌بایست هر بار متحمل شکست می‌شدند، چرا که بخش بزرگی از جمعیت آنها برده بودند که نمی‌توانستند رأی دهند. اما در سیستم مجمع گزینشگران ایالت‌ها می‌توانند بردگان خود را در سرشماری جهت اعطای گزینشگر لحاظ کنند (البته با تخفیف؛ بدین نحو که تحت یک موافقت‌نامه عجیب، هر برده سه پنجم یک نفر حساب می‌شد).

این توافق چیزی بود که در انتخابات ریاست‌جمهوری برتری را به جنوبی‌ها داد. در واقع، برنده هشت دوره اول انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا یک ویرجینیایی بود. ویرجینیا در آن زمان پرجمعیت‌ترین ایالت بود که بخش زیادی از این جمعیت بردگان بودند. اکنون برده‌داری به آن شیوه در آمریکا وجود ندارد، اما سیستم مجمع گزینشگران که برای نفع ایالت‌های جنوبی و سیستم برده‌داری آنها طراحی شده‌ بود، جای خود را در قانون اساسی آمریکا تثبیت کرده‌ و تغییر و اصلاح آن نیز بسیار سخت است.

درنتیجه، توافق این شد که آنها «انتخاب‌کنندگانی» موقت را به نمایندگی از اراده هر ایالت منصوب کنند. الکساندر همیلتون و سایر تدوین‌کنندگان قانون اساسی معتقد بودند که گزینشگران قادر به انتخاب فرد اصلح و واجد شرایط برای ریاست‌جمهوری آمریکا هستند. نظر آنها این بود که هیچ‌کس نمی‌توانست در انتخاب این گزینشگران دخالت و یا نفوذی اعمال کند و امکان تبانی آنها هم وجود ندارد، زیرا آنها فقط یک‌بار با یکدیگر ملاقات کرده‌اند و بنابراین نمی‌توانستند تحت‌تأثیر منافع شخصی خود یا نفوذ دولت‌های خارجی قرار گیرند.

برده‌داران و توافق‌نامه سه پنجم

روشن‌فکری طبق دستور

قانون اساسی به طور صریح نحوه انتخاب نامزدها توسط گزینشگران را مشخص نکرده‌ است. نظر آنها این بود که گزینشگران «افراد روشن‌فکری» هستند که بر اساس صلاحدید فردی خود رأی می‌دهند و همان‌طور که بیان شد نه دچار اشتباه می‌شوند و نه امکان دخالت در انتخاب آنها وجود دارد. اما درواقع آنچه تاکنون در جریان بوده‌ نشان می‌دهد که این‌طور نیست. امروز، 33 ایالت قوانینی را به تصویب رسانده‌اند که گزینشگران را ملزم می‌کند «طبق دستورات» رأی دهند. در سایر ایالت‌ها، انتخاب‌کنندگان به‌غیراز موارد نادر که تحت عنوان «گزینشگر خائن یا عهدشکن» با آنها برخورد می‌شود، طبق همان تعهد اولیه‌ای که داده‌اند (و بر اساس دستور مشخص) رأی می‌دهند. 

نکته جالب‌تر اینکه تصور تدوین‌کنندگان قانون اساسی آمریکا حتی این‌طور بود که هیچ نامزدی نمی‌تواند اکثریت آرای مجمع گزینشگران را به دست آورد و بنابراین تصمیم‌گیری درباره انتخاب رئیس‌جمهور به مجلس نمایندگان سپرده می‌شود؛ درصورتی‌که این اتفاق فقط دو بار رخ‌داده است که آخرین بار در سال 1824 بود. درواقع آنها ظهور احزاب و گروه‌های سیاسی (به‌نحوی‌که امروز در فعالیت هستند) به این معنی که افراد از یک حزب (دموکرات یا جمهوری‌خواه) حمایت می‌کنند و همیشه یکی از نامزدها طی این فرایند به‌عنوان رئیس‌جمهور انتخاب می‌شود.

چرا سیستم مجمع گزینشگران معیوب است

دلایل متعددی برای درک ایرادت و معیوب‌بودن سیستم مجمع گزینشگران وجود دارد. مشکلات این سیستم را می‌توان به طور خلاصه به این صورت خلاصه کرد که سیستم مجمع گزینشگران «غیردموکراتیک» است.

مشکل اول: مجمع گزینشگران غالباً نماینده اراده اکثریت آمریکایی‌ها نیست.

در انتخابات سال 2000 که بسیاری هنوز آن را به یاد دارند، ال گور 0.51 درصد بیشتر از کل آرای داده شده در انتخابات ریاست‌جمهوری را به دست آورده‌ بود – اما در آرای «مجمع گزینشگران» به جورج بوش باخت. البته این اولین بار نبود که این اتفاق می‌افتاد. در واقع، در پنج انتخابات دیگر فردی که پیروز آرای مجمع گزینشگران بود، رأی اکثریت مردم را به دست نیاورده‌ است.

برخی از آنها هم بحث و جنجال فراوانی به دنبال داشته‌اند. مثلاً در سال 1824، اندرو جکسون 10.5 درصد، آرای مردمی بیشتری نسبت به برنده نهایی انتخابات، یعنی جان کوئینسی آدامز به دست آورد. در سال 1876، آرای مردمی ساموئل تیلدن 3 درصد بیشتر از رادرفورد هیز بود، اما این هیز بود که به‌عنوان رئیس‌جمهور آمریکا انتخاب شد. هر دوی این موارد در زمینه آرای مردمی وضعیت بهتری نسبت به هیلاری کلینتون با 2.1 درصد آرای مردمی بیشتر داشته‌اند. نکته دیگر اینکه در هر موردی که رئیس‌جمهور منتخب، از طریق مجمع گزینشگران برنده انتخابات شده و رأی عمومی کمتری به دست آورده‌، رئیس‌جمهور جمهوری‌خواه بود.

سیستم مجمع گزینشگران آمریکا

مشکل دوم: سیستم «همه چیز به برنده می‌رسد» در مجمع گزینشگران به این معنی است که تنها چند ایالت رئیس‌جمهور تمام مردم آمریکا را انتخاب می‌کنند.

درواقع، سیستم مجمع گزینشگران به طور مؤثر اراده و خواست تمام ایالت را منتقل نمی‌کند و اکثریت حرف آخر را می‌زنند. سیستم «همه چیز به برنده می‌رسد» به این معنی است که اگر اکثریت مردم در یک ایالت به یک نامزد رأی دهند (حتی اگر برتری آنها بسیار اندک و ناچیز باشد) آنگاه همه آرای مجمع گزینشگران به سمت همان نامزد می‌رود.

این سیستم عواقب عجیبی به همراه دارد:

1- در ایالت هایی که به طور قطع آبی یا قرمز هستند، کاندیداها بسیار کم تبلیغات می‌کنند. مشخصا هیچ چیز نمی‌تواند کالیفرنیا را از یک ایالت آبی به قرمز تغییر دهد. برتری دموکرات‌ها نسبت به جمهوری خواهان در این ایالت 2 به 1 است.

2- در ایالت هایی که بسیار آبی یا قرمز هستند، تصور مردم اینگونه می‌شود که رأی‌دادن آنها بی‌ثمر است و تفاوتی ایجاد نمی‌کند. به‌عنوان‌مثال کالیفرنیایی‌ها و نیویورکی‌های طرفدار حزب مخالف واقعاً احساس می‌کنند که هیچ فایده‌ای در رفتن‌ آنها به پای صندوق رأی و مشارکت در انتخابات وجود ندارد و به‌ هرحال برنده آبی خواهد بود.

3-از آن طرف، نامزدها تبلیغات و فعالیت اصلی خود را متوجه ایالت‌های کلیدی خاکستری می‌کنند و رأی‌دهندگان هم می‌دانند که همه چیز به انتخاب آنها بستگی دارد.

سیستم «همه چیز به برنده می‌رسد» دلیل این است که فلوریدا که همیشه میدان رقابت اصلی بین نامزدها بوده‌ است، همواره توجه زیادی را به خود جلب می‌کند. تعداد رأی این ایالت بسیار زیاد است و در انتخابات سال 2020 سهم این ایالت 29 گزینشگر در مجمع گزینشگران بود. و این بدان معناست که نامزدها برای برنده شدن‌ در فلوریدا، باید هرکاری انجام دهند تا نظر رأی‌دهندگان مسن، آمریکایی‌های کوبایی تبار، کشاورزان و هر گروه دیگری که نماینده قشری از مردم این ایالت است را به سمت خود جلب کنند.

در انتخابات سال 2016، کلینتون و ترامپ پس از کسب نامزدی رسمی حزبشان، در مجموع 399 کمپین در جریان مبارزات انتخاباتی داشتند. از این تعداد، 375 مورد فقط در دوازده ایالت کلیدی بود از جمله: فلوریدا، کارولینای شمالی، پنسیلوانیا، اوهایو، ویرجینیا، میشیگان و شش ایالت کوچک‌تر. به عبارت دیگر، مبارزه انتخاباتی اصلی آنها فقط منحصر به 12 ایالت از 50 ایالت بود.

مشکل سوم: آرای مجمع گزینشگران نماینده خواست اکثریت رأی‌دهندگان در یک ایالت نیست

تحت سیستم مجمع گزینشگران، نامزدی که تمام آرای الکترال را در ایالت به دست آورد (به‌ عنوان‌ مثال تمام 29 رأی فلوریدا از مجموع 538 رأی مجمع گزینشگران) تنها لازم است که بیشترین رأی عمومی را نسبت به نامزد دیگر داشته باشد حتی اگر میزان آرا او به نصف هم نرسد. به این سیستم «اکثریت نسبی» می‌گویند.

این بدان معناست که اگر نامزدی 47.5 درصد از آرا را در یک ایالت به دست آورد‌، و نامزد برتر بعدی 47.3 درصد آرا را به دست آورد، نامزدی که 47.5 درصد آرا را دارد، تمام آرای مجمع گزینشگران در ایالت را از آن خود می‌کند، حتی اگر این خواست اکثریت مردم آن ایالت نباشد. مطابق همین سیستم، در سال 2016، دونالد ترامپ تمام آرا مجمع گزینشگران 6 ایالت آریزونا، فلوریدا، میشیگان، کارولینای شمالی، پنسیلوانیا و ویسکانسین که مجموعا 101 رأی الکترال می‌شد را به دست آورد در حالی که در تمام این ایالت‌ها کمتر از 50 درصد از آرای مردمی را به خود اختصاص داده‌ بود؛ چیزی که باعث تعجب خود او هم شده‌ بود.

مشکل چهارم: نظر مجمع گزینشگران همواره به نفع ایالت‌های کوچک‌تر است

سیستم مجمع گزینشگران به ضرر ایالت‌های پرجمعیت و بزرگ است. طبق سرشماری سال 2010 ایالات متحده جهت تعیین اعضای مجلس نمایندگان به‌ازای جمعیت هر ایالت، پنج ناحیه برتر از نظر جمعیت نسبت به گزینشگر عبارت‌اند از: کالیفرنیا، نیویورک، تگزاس، فلوریدا، و ایلینوی.

نظر مجمع گزینشگران

احتمالاً می‌دانید که این ایالت‌ها دارای مساحت بسیار زیادی هستند. اما به‌هرحال در این سیستم آرای مردم ایالت‌های بزرگ و پرجمعیت کمترین اهمیت را دارد.

در جدول دیگر پنج ناحیه با کمترین رتبه از نظر جمعیت نسبت به انتخاب‌کننده عبارت‌اند از وایومینگ (ایالتی با کمترین جمعیت در ایالات متحده)، ورمونت، داکوتای شمالی، رود آیلند و داکوتای جنوبی را می‌بینید. به‌عنوان‌مثال در ایالت وایومینگ به‌ازای حدوداً هر 190 هزار نفر یک گزینشگر در مجمع گزینشگران وجود دارد، درحالی‌که این نسبت مثلاً در کالیفرنیا به‌ازای حدوداً هر 680 هزار نفر یک گزینشگر است. این بدان معناست که در پنج مورد از کوچک‌ترین ایالت‌های آمریکا، وزن رأی یک شخص تقریباً سه برابر رأی شخص دیگر در بزرگ‌ترین ایالت‌ها است.

نظر مجمع گزینشگران

مشکل پنجم: در این سیستم یک نامزد مستقل می‌تواند انتخابات را مختل کرده و حتی نتیجه را تغییر دهد

تحت سیستم فعلی، پیروزی در انتخابات برای احزاب ثالث بسیار سخت است و مردم رأی‌ دادن به یک فرد مستقل را کاملاً بیهوده می‌دانند. اما کاری که یک نامزد مستقل می‌تواند انجام دهد این است که نتیجه انتخابات را تغییر دهد.

به‌عنوان‌مثال، در سال 2000، رالف نیدر (نامزد حزب سبزها) 1.6 درصد از آرا را در فلوریدا به دست آورد و این اتفاق رأی ایالت را از ال گور به جورج بوش تغییر داد. درواقع، جورج بوش پس از مداخله دیوان عالی و بازشماری آرا با کسب تنها 537 رأی بیشتر از ال گور برنده فلوریدا شد و تمام آرا مجمع گزینشگران را به دست آورد. اگر رالف نیدر نامزد نمی‌شد، آن دست از رأی‌دهندگان احتمالاً به ال گور رأی می‌دادند و اتفاق دیگری می‌افتاد.

در سال 1968، جورج والاس که به‌عنوان یک حامی تبعیض نژادی در انتخابات شرکت کرد، هیچ‌گونه تلاشی برای پیروزی در انتخابات ریاست‌جمهوری نداشت. تمام استراتژی او این بود که از کسب اکثریت هر یک از احزاب اصلی در مجمع گزینشگران جلوگیری کند. در واقع این امر تعیین نتیجه انتخابات را به مجلس نمایندگان واگذار می‌کرد؛ جایی که والاس فکر می‌کرد قدرت چانه‌زنی کافی برای تأثیرگذاری بهتر برای برنده شدن‌ را دارد.

پیشنهاد ما:

تبعیض نژادی در انتخابات آمریکا

منابع:

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *