جنایت های بریتانیا در طول تاریخ
پنج مورد از بدترین جنایات امپراتوری بریتانیا در دوران سلطنت ملکه الیزابت:
1. اردوگاههای کار اجباری بوئر:
در طول جنگ دوم بوئرها (1899-1902)، بریتانیاییها حدود یک ششم از جمعیت بوئرها – عمدتاً زنان و کودکان – را جمع آوری کردند و آنها را در اردوگاههایی که بیش از حد شلوغ و مستعد شیوع بیماری بودند، با جیره غذایی اندک بازداشت کردند. از 107000 نفری که در کمپها مستقر بودند، 27927 بوئری به همراه تعداد نامعلومی سیاه پوست آفریقایی جان باختند.
2. قتل عام آمریتسار:
هنگامی که معترضان مسالمتآمیز از دستور دولت سرپیچی کردند و علیه حکومت استعماری بریتانیا در آمریتسار، هند، در 13 آوریل 1919 تظاهرات کردند، آنها در داخل باغهای Jallianwala محصور شدند و توسط سربازان گورکا مورد تیراندازی قرار گرفتند.
سربازان به دستور سرتیپ رجینالد دایر به تیراندازی ادامه دادند تا زمانی که مهمات آنها تمام شد و در عرض 10 دقیقه بین 379 تا 1000 معترض کشته و 1100 نفر دیگر زخمی شدند. سرتیپ دایر بعداً توسط مردم بریتانیا به عنوان یک قهرمان مورد تحسین قرار گرفت و برای تشکر 26000 پوند برای او جمع آوری شد.
3. تقسیم هند:
در سال 1947، سیریل رادکلیف موظف شد در طی یک ناهار مرز بین هند و پاکستان را ترسیم کند. پس از اینکه سیریل رادکلیف شبه قاره را بر اساس خطوط مذهبی تقسیم کرد و بیش از 10 میلیون نفر را از ریشه درآورد، هندوها در پاکستان و مسلمانان در هند مجبور به فرار از خانههای خود شدند زیرا اوضاع به سرعت به خشونت کشیده شد.
4. قیام مائومائو:
اعضای قبیله کیکویو در اردوگاههایی بازداشت میشدند که از آن به عنوان «گولاگهای بریتانیا» یا اردوگاههای کار اجباری یاد میشدند، جایی که آنها ادعا میکردند که به طور سیستماتیک شکنجه شدهاند و مورد تجاوز جنسی جدی قرار گرفتهاند. تخمینهای مرگ و میر بسیار متفاوت است. دیوید اندرسون مورخ تخمین میزند که 20000 نفر بوده اند، در حالی که کارولین الکینز معتقد است تا 100000 نفر میتوانستند مرده باشند. هزاران نفر از کنیاییهای مسن، که ادعا میکنند نیروهای استعماری بریتانیا در جریان قیام مائومائو (1951-1960) با آنها بدرفتاری، تجاوز و شکنجه کردهاند، ادعای غرامت 200 میلیون پوندی را علیه دولت بریتانیا مطرح کردهاند.
5. قحطی در هند:
بین 12 تا 29 میلیون هندی در حالی که تحت کنترل امپراتوری بریتانیا بود، از گرسنگی جان خود را از دست دادند، زیرا میلیونها تن گندم به بریتانیا صادر شد و قحطی در هند بیداد میکرد. در سال 1943، وینستون چرچیل غذا را به سربازان بریتانیایی و کشورهایی مانند یونان منتقل کرد، در حالی که قحطی مرگبار بنگال را فرا گرفت، تا چهار میلیون بنگالی از گرسنگی جان باختند. چرچیل در مورد قحطی بنگال در سال 1943 گفت: «من از سرخپوستان متنفرم. آنها مردمی هستند وحشی با دین وحشی. قحطی تقصیر خودشان بود که مثل خرگوشها تولید مثل کردند.»1
حضور غیر علنی بریتانیا در یمن
در سال 1962 پس از مرگ ملک احمد یمن، ناسیونالیستهای ارتش عرب با حمایت مردمی و با حمایت ارتش مصر قدرت را به دست گرفتند و جمهوری را اعلام کردند. در همین حال، سلطنتطلبان با حمایت عربستان سعودی، اسرائیل، اردن و بریتانیا دست به حمله متقابلی زدند تا قدرت را پس بگیرند. اگرچه بریتانیا به طور علنی سیاست عدم مداخله در یمن را حفظ کرد، در واقع به طور مخفیانه جتهای جنگنده برای انجام حملات هوایی به این کشور و همچنین میلیونها پوند سلاح به نیروهای سلطنتی ارائه میکرد. Airwork Services، یک شرکت دفاعی خصوصی بریتانیایی، حتی قراردادی به ارزش 26 میلیون دلار برای تأمین پرسنل برای آموزش خلبانان سعودی امضا کرد. شایان ذکر است که مقامات بریتانیا اذعان داشتند که سلطنت طلبان مورد حمایت آنها شانس کمی برای برنده شدن داشتند. همانطور که هارولد مک میلان، نخست وزیر وقت، به جان کندی، رئیس جمهور ایالات متحده گفت:
«استراتژی این بود که اطمینان حاصل شود که «رژیم جدید یمن در چند سال آینده به امور داخلی خود مشغول خواهد شد» و هدف نهایی «یک دولت ضعیف در یمن» است که قادر به ایجاد مشکل نیست.» همانطور که پیش بینی میشد، سلطنت طلبان جنگ را در سال 1969 به جمهوری خواهان باختند و تا آن زمان تخمین زده میشد که 200000 نفر کشته شده بودند.
یکشنبه خونین ایرلند
در 30 ژانویه 1972، در جریان راهپیمایی در دری، ایرلند شمالی، ارتش بریتانیا به روی جمعیت معترض تیراندازی کرد که باعث جراحت 26 نفر شد، از این تعداد 14 نفر بر اثر جراحات زیاد جان خود را از دست دادند. در جریان نبرد، 108 گلوله مهمات توسط 21 سرباز شلیک شد. انجمن حقوق مدنی ایرلند شمالی این راهپیمایی را در پاسخ به قوانینی که توسط دولت بریتانیا در آگوست 1971 تصویب شد، سازماندهی کرده بود که به مقامات اجازه میداد ملیگرایان ایرلندی مظنون را بدون محاکمه زندانی کنند. جوامع کاتولیک در ایرلند شمالی قبلاً توسط دولت اکثریت پروتستان مورد تبعیض قرار داشتند. یکشنبه خونین یکی از رویدادهای کلیدی در طول مشکلات است، یک مبارزه آزادیبخش ملی 30 ساله که توسط ارتش جمهوری خواه ایرلند علیه شبه نظامیان بریتانیا و ارتش بریتانیا برای استقلال انجام شد.2
بدترین نسل کشی تاریخ
بریتانیاییها بدترین نسل کشی تاریخ بشر را برای کسب سود مهندسی کردند.3
همانطور که پیشتر اشاره شد وینستون چرچیل میگفت: «من از سرخپوستان متنفرم. آنها مردمی وحشی با دین وحشی هستند. قحطی تقصیر خودشان بود که مانند خرگوشها تولید مثل کردند.»
بریتانیاییها برنامه اقتصادی بیرحمانهای در مورد فعالیت در هند داشتند که شامل همدلی با شهروندان بومی نمیشد. تحت حکومت راج بریتانیا، هند دچار قحطیهای بی شماری شد. اما بدترین ضربه، بنگال بود. اولین مورد در سال 1770 و پس از آن موارد شدید در 1783، 1866، 1873، 1892، 1897 و در نهایت 1943-44 بود. پیش از این، زمانی که قحطی کشور را فرا گرفته بود، حاکمان بومی برای جلوگیری از بلایای بزرگ به سرعت پاسخهای مفیدی میدادند. پس از روی کار آمدن حکومت بریتانیا، بیشتر قحطیها ناشی از تأخیرهای موسمی همراه با بهره برداری از منابع طبیعی کشور توسط انگلیسیها برای منافع مالی خود بود. با این حال، آنها برای تصدیق ویرانی که این اقدامات به بار آوردند، کاری انجام ندادند.
قحطی کشنده در بنگال
اولین مورد از این قحطیها در سال 1770 بود و به طرز وحشتناکی وحشیانه بود. اولین نشانههایی که حاکی از آمدن چنین قحطی عظیمی بود در سال 1769 آشکار شد و خود قحطی تا سال 1773 ادامه یافت.
1773 ادامه یافت. این قحطی تقریباً 10 میلیون نفر را کشت، میلیونها نفر بیشتر از یهودیانی که در طول جنگ جهانی دوم در زندان بودند. این قحطی یک سوم جمعیت بنگال را از بین برد. جان فیسک در کتاب خود “دنیای نادیده” نوشت که قحطی سال 1770 در بنگال بسیار کشندهتر از طاعون سیاه بود که اروپا را در قرن چهاردهم به وحشت انداخت. تحت حکومت مغول، دهقانان ملزم به پرداخت خراج 10-15 درصد از برداشت نقدی خود بودند. این یک خزانه راحت برای حاکمان و شبکهای وسیع از ایمنی برای دهقانان را در صورتی که آب و هوا برای برداشتهای آینده مناسب نباشد تضمین میکرد. در سال 1765، معاهده الله آباد امضا شد و شرکت هند شرقی وظیفه جمعآوری خراج را از شاه عالم دوم امپراتور وقت مغول بر عهده گرفت. یک شبه خراجها که انگلیسیها اصرار داشتند به دلایل سرکوب شورش، آنها را خراج بنامند و نه مالیات، به 50 درصد افزایش یافت. دهقانان حتی نمیدانستند که پول دست به دست شده است. آنها هنوز هم معتقد بودند که به امپراتور رسیده است.
خشکسالی وحشتناک
شکست جزئی محصولات یک اتفاق کاملاً عادی در زندگی دهقانان هندی بود. به همین دلیل است که مازاد موجودی که پس از پرداخت خراج باقی میماند، برای امرار معاش آنها اهمیت زیادی داشت. اما با افزایش مالیات، این مازاد به سرعت رو به وخامت رفت. هنگامی که شکست جزئی محصولات در سال 1768 رخ داد، این شبکه ایمنی دیگر در جای خود نبود. بارانهای سال 1769 بسیار ناگوار بود و در اینجا اولین نشانههای خشکسالی وحشتناک ظاهر شد. قحطی عمدتاً در ایالتهای مدرن بنگال غربی و بیهار رخ داد، اما اوریسا، جارکند و بنگلادش را نیز در بر گرفت. بنگال بدترین ضربه را خورد. از جمله مناطقی که بدترین آسیب را دیدند، بیربوم و مرشدآباد در بنگال بودند. هزاران نفر به امید یافتن رزق و روزی به جای دیگری از این منطقه مهاجرت کردند، اما بعداً از گرسنگی مردند. آنهایی که ماندند با این وجود از بین رفتند. بخشهای عظیمی از زمینهای کشاورزی رها شد. بیابان در اینجا شروع به رشد کرد و در نتیجه مناطق جنگلی عمیق و قابل سکونت ایجاد شد.
تیرهوت، چمپاران و بتیاه در بیهار به طور مشابه تحت تأثیر قرار گرفتند. پیش از این، هر زمان که احتمال قحطی پیش میآمد، حاکمان هند از مالیات خود چشم پوشی میکردند و اقدامات جبرانی مانند آبیاری را برای ارائه هر چه بیشتر به کشاورزان آسیب دیده اعمال میکردند. حاکمان استعماری به نادیده گرفتن هشدارهایی که در مورد قحطی در راه بود ادامه دادند، اگرچه گرسنگی از اوایل سال 1770 شروع شده بود. سپس مرگ و میرها در سال 1771 آغاز شد. در آن سال شرکت، مالیات زمین را به 60 درصد افزایش داد تا کسری خود را جبران کند. زندگی از دست رفته بسیاری از دهقانان باعث تولید محصولات کمتری شد که به نوبه خود به معنای درآمد کمتر بود. از این رو، کسانی که هنوز تسلیم قحطی نشده بودند، مجبور شدند مالیات بیشتری بپردازند تا اطمینان حاصل شود که خزانه داری بریتانیا در طول این بدگویی متحمل هیچ ضرری نمیشود.
سود بیشتر در هنگام قحطی
بریتانیاییها پس از گرفتن فرمانروایی از حاکمان مغول، دستورات گستردهای برای کشت محصولات نقدی صادر کرده بودند که قرار بود صادر شوند. بنابراین، کشاورزانی که به کشت شلتوک و سبزیجات عادت داشتند، اکنون مجبور به کشت نیل، خشخاش و سایر اقلامی از این قبیل بودند که ارزش بازاری بالایی برای آنها داشت، اما نمیتوانست برای جمعیتی که گرسنه هستند، تسکینی باشد. هیچ نسخه پشتیبان از محصولات خوراکی در صورت قحطی وجود نداشت. علل طبیعی که به خشکسالی کمک کرده بود، امری عادی بود. این انگیزه تکنگر برای سود بود که چنین پیامدهای ویرانگری را به همراه داشت. هیچ اقدام امدادی برای آسیب دیدگان انجام نشد. در عوض، همانطور که در بالا ذکر شد، مالیات برای جبران هرگونه کسری درآمد افزایش یافت. آنچه حتی طعنه آمیزتر است این است که شرکت هند شرقی در سال 1771 نسبت به سال 1768 سود بیشتری به دست آورد.
ثروت غرب بر روی قبرهای شرق
اگرچه مردم گرسنه بنگال هنوز آن را نمیدانستند، این اولین قحطی از قحطیهای بیشمار بود که صرفاً به دلیل سودآوری ایجاد میشد. اگرچه همه این قتل عامها به خودی خود مرگبار بودند، اما مرگبارترین قتل عام بعد از سال 1771 در سال 1943 بود، زمانی که سه میلیون نفر جان باختند و دیگران برای زنده ماندن به خوردن علف و گوشت انسان متوسل شدند. وینستون چرچیل، نخستوزیر مقدس جنگ بریتانیا که اروپا را از دست هیولایی مانند هیتلر نجات داد، به طرز نگرانکنندهای نسبت به قحطی خروشانی که در حال بلعیدن جمعیت بنگال بود، بیرحم بود. او منابع کمکهای پزشکی و مواد غذایی را که برای قربانیان گرسنه ارسال میشد به سربازان اروپایی که از قبل تامین شده بودند، هدایت میکرد. هنگامی که از او درخواست شد، او گفت: «قحطی یا بدون قحطی، هندیها مانند خرگوشها رشد میکنند.» دولت دهلی برای او تلگرافی فرستاد و تصویری از ویرانی هولناک و تعداد کشته شدگان را ترسیم کرد. تنها پاسخ او این بود: «پس چرا گاندی هنوز نمرده است؟»
ثروتهای غرب بر روی قبرهای شرق بنا شده است. در حالی که ما به مبارزان شجاع آزادی خود احترام میگذاریم (آنگونه که باید)، قربانیانی مانند این قربانیان، قربانیان بدون لحظهای فکر هستند که بهای نهایی را پرداختند. به یاد آنها اشک بریزید و تلاش کنید تا از این استقلال سخت به دست آمده که امروز آن را بدیهی میدانیم حداکثر استفاده را ببرید. متعهد شوید برای کسانی که دنیا از شنیدن صدایشان امتناع میورزد، زیرا آنها بسیار پست هستند و اهمیت ندارند. آزاد بودن یک امتیاز بزرگ است. اما همانطور که یک ابرقهرمان بزرگ زمانی گفت: «آزادی بزرگ، مسئولیت بزرگی به همراه دارد.»4
بدترین قتل عام قرن 20
در سال 1965، جاسوسان بریتانیایی کمپین تبلیغاتی پیچیدهای را برای تحریک خشونت علیه حزب کمونیست اندونزی(PKI)، که در آن زمان سومین حزب کمونیست بزرگ جهان بود، راه اندازی کردند. از سنگاپور، مبلغان بریتانیایی خبرنامههایی را ایجاد کردند که ظاهراً توسط دیاسپورای اندونزی نوشته شده بود و افراد داخل کشور، از جمله ژنرالهای ارتش را تشویق میکردند تا «سرطان کمونیستی» را «قطع کنند» و حزب کمونیست اندونزی را «حذف کنند.» آنها گفتند که حزب کمونیست اندونزی “اکنون یک مار زخمی است” و “اکنون زمان کشتن آن است قبل از اینکه فرصتی برای بهبودی پیدا کند.” این حمله همچنین شامل یک ایستگاه رادیویی بود که توسط مالزیاییها اداره میشد و تبلیغات ضد کمونیستی را در اندونزی پخش میکرد.
این کمپین توسط بریتانیا برای تضعیف سوکارنو، رئیس جمهور اندونزی مورد حمایت حزب کمونیست اندونزی، که با طرحهای دولت برای ترکیب مستعمرات سابق خود در یک فدراسیون مالایی مخالف بود، راه اندازی شد. طرحی که او آن را به عنوان تلاش امپراتوری برای حفظ کنترل استعماری خود در منطقه میدید.
کودتا در 1 اکتبر
در 1 اکتبر، تلاش برای کودتا در ارتش، که توسط نیروهای چپ انجام شد و معتقد بودند که برخی در صفوف در حال برنامه ریزی کودتا علیه سوکارنو هستند، کاتالیزور ژنرال سوهارتو برای به دست گرفتن قدرت، سرکوب شورش و قتل عام همه مواردی بود که او مشکوک بود. داشتن ارتباط با حزب کمونیست اندونزی در این دوره، جاسوسان بریتانیا با ارسال خبرنامههای ویژهای که حزب کمونیست اندونزی را به هیتلر تشبیه میکردند، از آنها میخواستند که به کمپینهای خشونتآمیز خود ادامه دهند، حتی میگفتند: «کمونیسم باید در همه اشکالش از بین برود. کاری که ارتش آغاز کرده است باید ادامه یابد و تشدید شود.» خشونت سرانجام در مارس 1966 زمانی که سوکارنو قدرت را به ژنرال سوهارتو واگذار کرد پایان یافت. در آن زمان، تخمین زده میشود که 500000 تا یک میلیون نفر کشته شده بودند، که آن را به یکی از بدترین قتل عامهای قرن بیستم تبدیل کرد.
قحطی بزرگ علیه ایران در زمان قاجار
از سال ۱۲۹۳ شمسی جنگ جهانی اول شروع شد و ایران اعلام بیطرفی کرد، دوره احمدشاه قاجار بود و قاجاریه در دوره زوال بود و ایران مملکتی ضعیف و بیدفاع بود. اما بعد خیلی راحت و البته برخلاف قوانین بینالمللی ایرانِ بیطرف در جنگ، توسط انگلیس از جنوب و روسیه تزاری از شمال اشغال شد. معلوم است این همه سرباز که خارجیها آوردند نان برای خوردن میخواستند و اینطوری بود که غله ایران را در شهرهای مختلف و بهروشهای مختلف مصادره کردند و خواربار و غله که غذای اصلی ایرانیان بود بهشدت گران شد.
زورگویی خارجیها برای چنگاندازی بر غله ایران کار را به جایی رساند که از سال ۱۲۹۶ شمسی در ایران قحطی شد؛ «قحطی بزرگ» که ۲ سال طول کشید و با بیماری و گرسنگی و هزار مکافات همراه بود و طبق آمار کتاب های بین المللی، برخی ها آمار 2 میلیون و برخی 9 میلیون کشته را بر اثر قحطی برآورد کردهاند.5 6
منابع:
- 1. جنایات انجام شده توسط امپراتوری بریتانیا
- 2. جنایات امپراتوری بریتانیا در دوران سلطنت ملکه الیزابت
- 3. بدترین نسل کشی تاریخ بشر با مهندسی بریتانیا
- 4. قحطی بنگال
- 5. The Coup: 1953, The CIA, and The Roots of Modern U.S.-Iranian Relations Hardcover – February 5, 2013
- 6. مجد، محمدقلی، قحطی بزرگ و نسل کشی در ایران (1298 - 1296 ش/1919 - 1917 م)
بدون دیدگاه